رادیو چهرازی رو یادتونه ؟ قسمت آخر صدای کفش های دکتر وقتی داشت میرفت بالا سر جمشید !
وقتی این راه پله های دادگاه رو بالا و پایین میکنم دقیقا فقط این صدا تداعی کننده حالم هست . زندگی بیرحمانه افسار گذاشته بیخ گلوی من و بااسب گذر زمان تاخت میتازه ! خب همیشه میگم هبوط ! میگم میگذره ولی یه وقتایی خیلی بد میگذره مثل همین اول مهر اول پائیز لعنتی تا حال حاضر که سرما انگشت هامو برا نوشتن داره بیجون میکنه .
منم یه قامت شکسته ، من از اون کوچیدگانم به درون
توی نقب دلم با رنگ زبون منم آخر زرده خزون
نادون بی امون دلنگرون که باد تموم خونمو برد
آشیونمو خورد ..
- جایی در دورست .
با قلب تو کی جز من، بی سپر میجنگه؟...برچسب : نویسنده : hobot19 بازدید : 44