آن زن بلند بالای سیاه پوش با موهایی بلند شب گون باشد
که تاریکی غلیظ چشمانش نفس را در سینه ام حبس میکند
و از معاشقه ای شیطانی تنها ردی از بلندی سرخ ناخن هایش بر تنم بجای میماند و من میان سکوتی که از بودن زهر آلودش باقیست با حسی سر گردان میان مرگ و تولد در انزالی دردناک میان تنهایی خویش میمانم..
با قلب تو کی جز من، بی سپر میجنگه؟...برچسب : نویسنده : hobot19 بازدید : 54